میرسی

ساخت وبلاگ
یه مدت نانا از توی اتاقش با عجله و با ترس می اومد بیرون و میگفت: سی پی پی اومد . خلاصه هر از گاهی با هیجان و دلهره اسم سی پی پی رو می آورد . یه بارم که با ماشین میرفتیم خونه گفت مامان سی پی پی . که هر چی به همسرم گفتم ماشینو نگه داره ببینیم که این سی پی پی کیه اهمیت نداد و گفت بچه است جدی نگیر . منم گاهی فکر میکردم بچه ام توهم زده و یا روحی ، جنی چیزی میبینه به این اسم که ما خبر نداریم .  خلاصه یک روز که خونه خلوت بود . صدای باز وبسته شدن در طبقه ی پایینمون که صاحبخونه مون آقای یوسفی هست اومد .  نانا پرسید: مامان ، بابا اومد؟  گفتم : نه دخترم آقای یوسفیه. نانا با ترس گفت: آقای سی پی پی؟!!! خلاصه اونجا بود که من فهمیدم که این طفل معصوم منظورش از سی پی پی همون یوسفی صاحبخونه است که ما وقتی بچه زیاد جیغ  و داد میکنه و بپر بپر میکنه . می ترسونیمش و میگیم الان یوسفی میاد دعوات میکنه! **** فرشته ی معصوم توی دلم این روزا حسابی لگد میزنه و غلت میخوره و تکون میخوره. ناز گل من دوستت دارم و منتظر دیدن روی ماهتم . هدیه ی خدایی و تاج سر ما. مرا کسی نساخت ، خدا ساخت . نه آنچنان که کسی می خواست ، که من کس نداشتم . کسم خدا بود ، کس بی کسان. میرسی...ادامه مطلب
ما را در سایت میرسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mychilds بازدید : 23 تاريخ : شنبه 4 تير 1401 ساعت: 4:56

صبح همسرم برای نماز صبح بیدارم کرد . نمازمو خوندم و زیر کتری رو روشن کردم . ظرفهایی که دیشب ماشین ظرفشویی شسته بود در رو در آوردم و توی کابینتها گذاشتم و خلاصه کمی آشپزخونه رو مرتب کردم .و رفتم سراغ گ میرسی...ادامه مطلب
ما را در سایت میرسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mychilds بازدید : 88 تاريخ : دوشنبه 5 آذر 1397 ساعت: 10:40

یه مدت نانا از توی اتاقش با عجله و با ترس می اومد بیرون و میگفت: سی پی پی اومد . خلاصه هر از گاهی با هیجان و دلهره اسم سی پی پی رو می آورد . یه بارم که با ماشین میرفتیم خونه گفت مامان سی پی پی . که هر چی به همسرم گفتم ماشینو نگه داره ببینیم که این سی پی پی کیه اهمیت نداد و گفت بچه است جدی نگیر .  منم گاهی فکر میکردم بچه ام توهم زده و یا روحی ، جنی چیزی میبینه به این اسم که ما خبر نداریم .  خ میرسی...ادامه مطلب
ما را در سایت میرسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mychilds بازدید : 39 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 22:49

برخورد همکارام مخصوصا رییسم با قضیه بارداریم خیلی منطقی تر از اونی بود که تصورشو میکردم خدا رو شکر

کاش زودتر بهشون میگفتم و اینقدر خودمو ازار نمیدادم. 

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و هشتم خرداد ۱۳۹۶ساعت 11:6  توسط فاطیما  | 
میرسی...
ما را در سایت میرسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mychilds بازدید : 46 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 4:21

یه مدته مقادیری عصبانی ام . تقریبا هر روز سر شاخ همسر رو میگیرم و هر شب اندیشه جنگ با رییسم رو دارم . همکاران که جای خود دارند.  توی هفته دوازدهم هستم و تمامی چند روز گذشته رو در تلاش بودم که سونوگرافی nt رو انجام بدم اما نشد که نشد . اولا که فقط چند تا سونوگرافیست این سونوگرافی رو انجام میدن که یکس میرسی...ادامه مطلب
ما را در سایت میرسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mychilds بازدید : 37 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 4:21

تو حیاط خلوت آزمایشگاه کبوتری بتازگی لانه ساخته و تخم گذاشته . حدودا دو هفته هست که بدون کوچیکترین حرکتی روی تخمش نشسته تا بهش گرمای لازم برای جوجه شدن رو بده . با خودم فکر کردم کار اون پرنده از من خیلی سختتره . اون با اینکه عادت به پرواز توی اوج آسمان رو داره و میتونه از این کار لذت بیحد ببره ولی بخاطر جوجه اش مدتها بی حرکت روی تخم مینشینه . کاری که عمرا از عهده ی من بربیاد.

+ نوشته شده در  سه شنبه سیزدهم تیر ۱۳۹۶ساعت 13:10  توسط فاطیما  | 
میرسی...
ما را در سایت میرسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mychilds بازدید : 39 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 4:21

دیروز تصمیم گرفتیم بریم با ماشین دوری بزنیم و نانا رو هم پارک ببریم . توی راه با همسر بحثم شد و اونم نامردی نکرد برای اینکه حقشو ازم بگیره تا جاییکه تونست با سرعت بالا توی کوچه و خیابون ویراژ میداد و میگفت که از غرغر.کردنم خسته شده و... خلاصه منم کمربندو از روی خودم و نانا بسته بودم و جیغ میزدم و خو میرسی...ادامه مطلب
ما را در سایت میرسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mychilds بازدید : 56 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 4:21

هفته پیش نانا دو ساله شد . اینقدر بهش خوش گذشت که نگو . آخه دو ماهه داره تمرین میکنه شمع فوت کنه و هر روز بهش قول کیک و تولدو شمع و بادکنک میدادم و خلاصه با رویای تولد دخترم میخوابید. نانا از سیزده ماهگی شروع کرد به ساختن جملات دو کلمه ای و از اول دو سالگی هم جملات سه کلمه ای میسازه .  دیشب موقع خوا میرسی...ادامه مطلب
ما را در سایت میرسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mychilds بازدید : 84 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 4:21

دیروز بالاخره رفتم و سونوی مرحله دوم رو انجام دادم . شکر خدا همه چیز خوب بود و بچه هیچ مشکلی نداشت و البته خانم دکتر گفت که این نی نی هم دخمله! خدایا شکرت . هر چند اگه پسر هم بود خوشحال میشدم اما احساس میکنم نانا اگه یه خواهر داشته باشه خیلی براش بهتره تا برادر. حداقلش اینه که خواهرا مونس و همراز هم میرسی...ادامه مطلب
ما را در سایت میرسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mychilds بازدید : 22 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 4:21

دروغ چرا؟ غمگینم! دلم میخواست این بچه ای که توی دلمه پسر می بود. از روزی که فهمیدم دختره همش غصه میخورم .  نمیدونم چرا . ولی من دلم پسر میخواست.  خوب یه دختر داشتم و حالا دلم پسر میخواست.  همش تو فکرم . من که با این شرایط سخت کاریم و اوضاع مزخرف اجتماعی و مالی و نداشتن شغل همسرم دیگه نمیتونم سه تا ش میرسی...ادامه مطلب
ما را در سایت میرسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mychilds بازدید : 29 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 4:21